گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام علی علیه سلام
جلد اول
فصل پنجم : به تسلیم کشاندن دشمن در دو جنگ



5 / 1 جنگ بنی نضیر

فصل پنجم : به تسلیم واداشتن دشمن در دو جنگ5 / 1جنگ بنی نضیربنی نضیر که با مسلمانان پیمان بسته بودند ، آهنگ کشتن پیامبر صلی الله علیه و آله کردند . پیامبر خدا که از خیزش های پنهان آنان پس از جریان اُحد آگاه شده بود ، برای بررسی حقیقت ، به سوی دژ آنان حرکت کرد و عنوان ظاهری این حرکت را پرداختِ خون بهای دو نفر از قبیله بنی عامر قرار داد . آنان ، در آستان دژ ، به ظاهر از پیامبر صلی الله علیه و آله استقبال کردند و چون پیامبر خدا با یارانش در سایه دژ آرمیدند ، نقشه قتل پیامبر صلی الله علیه و آله را کشیدند و هنوز در مقدّمات اجرای آن بودند که پیامبر خدا آگاه شد و بی آن که آنان بفهمند ، راه مدینه را پیش گرفت . اکنون آنان پیمان را شکسته بودند . پیامبر صلی الله علیه و آله پیشنهاد کرد که خانه های خویش را وا نهند و از آن دیار بروند ؛ امّا آنان خیره سری کردند و پیامبر صلی الله علیه و آله هم در ربیع اوّل سال چهارم هجری ، آنان را محاصره کرد و بنا به برخی گزارش ها پس از آن که ده نفر کشته دادند ، با ذلّت از آن دیار رفتند .

.


ص: 310

10025.مکارم الأخلاق :الإرشاد :لَمّا تَوَجَّهَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إلی بَنِی النَّضیرِ ، عَمِلَ عَلی حصِارِهِم ، فَضَرَبَ قُبَّتَهُ فی أقصی بَنی حُطَمَهَ مِنَ البَطحاءِ ، فَلَمّا أقبَلَ اللَّیلُ رَماهُ رَجُلٌ مِن بَنِی النَّضیرِ بِسَهمٍ فَأَصابَ القُبَّهَ ، فَأَمَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله أن تُحَوَّلَ قُبَّتُهُ إلَی السَّفحِ ، وأحاطَ بِهِ المُهاجِرونَ وَالأَنصارُ .

فَلَمَّا اختَلَطَ الظَّلامُ فَقَدوا أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام ، فَقالَ النّاسُ : یا رَسولَ اللّهِ ، لا نَری عَلِیّا ؟ فَقالَ صلی الله علیه و آله : أراهُ فی بَعضِ ما یُصلِحُ شَأنَکُم . فَلَم یَلبَث أن جاءَ بِرَأسِ الیَهودِیِّ الَّذی رَمَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وکانَ یُقالُ لَهُ : عَزورا فَطَرَحَهُ بَینَ یَدَیِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله . فَقالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله : کَیفَ صَنَعتَ ؟ فَقالَ : إنّی رَأَیتُ هذَا الخَبیثَ جَریئا شُجاعا ، فَکَمَنتُ لَهُ وقُلتُ : ما أجرَأَهُ أن یَخرُجَ إذَا اختَلَطَ الظَّلامُ یَطلُبُ مِنّا غِرَّهً (1) ، فَأَقبَلَ مُصلِتا سَیفَهُ فی تِسعَهِ نَفَرٍمِن أصحابِهِ الیَهودِ ، فَشَدَدتُ عَلَیهِ فَقَتَلتُهُ وأفلَتَ أصحابُهُ ولَم یَبرَحوا قَریبا ، فَابعَث مَعی نَفَرا ؛ فَإِنّی أرجو أن أظفَرَ بِهِم !

فَبَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله مَعَهُ عَشَرَهً ، فیهِم : أبو دُجانَهَ سِماکُ بنُ خَرَشَهَ ، وسَهلُ بنُ حُنَیفٍ ، فَأَدرَکوهُم قَبلَ أن یَلِجُوا الحِصنَ ، فَقَتَلوهُم وجاؤوا بِرُؤوسِهِم إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، فَأَمَرَ أن تُطرَحَ فی بَعضِ آبارِ بَنی حُطَمَهَ .

وکانَ ذلِکَ سَبَبُ فَتحِ حُصونِ بَنِی النَّضیرِ . (2)5 / 2غَزوَهُ بَنی قُرَیظَهَأخفقت المؤامره الکبری التی تآزر علیها المشرکون والیهود فی غزوه الخندق ، ونکث بنو قریظه حلفهم الذی کان قد عقدوه مع المسلمین علی عدم التعرّض لهم ، ومالؤوا المشرکین ضدّ النبیّ صلی الله علیه و آله (3) ، فعزم صلی الله علیه و آله فی غد ذلک الیوم الذی فرّ فیه المشرکون علی اقتحام حصن بنی قریظه ، وهو آخر وکر فسادٍ للیهود قرب المدینه (4) . وبعد أن صلّی صلی الله علیه و آله صلاه الظهر ، أصدر أمره بالتعبئه العسکریّه ، وأخبر المسلمین بإقامه صلاه العصر فی حیّ «بنی قریظه» . (5) وتجلّت شخصیّه الإمام علیه السلام فی هذا التحرّک أیضا ، وکان دوره فیه لافتا للنظر لاُمور : 1 . کانت رایه الإسلام الخفّاقه بیده المقتدره . (6) 2 . کان آمرا علی مقدّمه الجیش . (7) 3 . کان بنو قریظه قد تسامعوا به ، ولمّا رأوه ، قالوا : جاء قاتل عمرو بن عبد ودّ . یقول ابن هشام : نزل بنو قریظه علی حکم سعد بن معاذ ؛ لأنّ علیّ بن أبی طالب قال : «وَاللّهِ لَأَذوقَنَّ ما ذاقَ حَمزَهُ أو لَأَفتَحَنَّ حِصنَهُم» . (8) 4 . رضی الیهود بحکم سعد بن معاذ فیهم ؛ إذ کانوا یظنّون أنّه سیحکم لهم بسبب الأواصر القدیمه التی کانت تربطهم به ، لکنّه حکم بقتل رجالهم ، ومصادره أموالهم ، وسبی ذراریهم . (9)

.

1- .الغِرّه : الغفله (النهایه : ج 3 ص 355 «غرر») .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 92 ؛ المغازی : ج 1 ص 371 نحوه .
3- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 571 ، المغازی : ج 2 ص 455 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 287 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 231 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 569 ؛ تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 52 .
4- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 581 و 583 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 244 ، المغازی : ج 2 ص 497 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 307 و 309 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 573 .
5- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 581 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 245 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 308 .
6- .الطبقات الکبری : ج 2 ص 74 ، تاریخ الطبری : ج 2 ص 582 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 311 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 245 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 573 ؛ تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 52 .
7- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 582 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 245 ، المغازی : ج 2 ص 499 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 311 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 573 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 109 .
8- .السیره النبویّه لابن هشام : ج3 ص251 ؛ الإرشاد: ج1 ص109 .
9- .الإرشاد : ج 1 ص 111 .

ص: 311



5 / 2 جنگ بنی قُرَیظه

9826.امام علی علیه السلام :الإرشاد:چون پیامبر خدا به سوی بنی نضیر رو آورد ، آنان را محاصره کرد و خیمه فرماندهی اش را در دورترین نقطه دشت متعلّق به بنی حُطَمه بر پا کرد و چون شب در رسید ، مردی از بنی نضیر ، تیری به سوی آن [ خیمه ] پرتاب نمود که به خیمه اصابت کرد . پس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمان داد که خیمه اش را به دامنه کوه ، منتقل کنند و مهاجران و انصار ، گِردش را گرفتند .

چون تاریکی همه جا را فرا گرفت ، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام را نیافتند . مردم گفتند : ای پیامبر خدا ! علی را نمی بینیم ؟

فرمود : «گمان دارم که در پیِ اصلاح کار شماست» .

طولی نکشید که علی علیه السلام ، سرِ یهودی تیرانداز را که «عزورا» نامیده می شد ، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آورد و آن را پیش ایشان افکند . پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود : «چگونه این کار را کردی؟» .

گفت : من دیدم که این خبیث ، گستاخ و نترس است . پس به کمینش نشستم و [ با خود] گفتم : نکند که جرئت کند و در تاریکی شب ، در پیِ غافلگیر کردن ما باشد که دیدم با شمشیرِ کشیده و همراه با نُه نفر از یاران یهودی اش پیش می آید . به او حمله کردم و سخت گرفتم تا وی را کشتم و یارانش گریختند و خیلی دور نشده اند ، و اگر چند نفر با من بفرستی ، امید دارم به آنان دست یابم .

پیامبر خدا ، ده نفر را با او روانه کرد که در میان آنان ، ابو دُجانه سِماک بن خَرَشَه و سهل بن حنیف هم بودند که پیش از آن که [ آنان ] به دژ پناه برند ، به آنان رسیدند و همه آنها را کشتند و سرهایشان را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آوردند . ایشان هم فرمان داد که آنها را در یکی از چاه های بنی حُطَمه بیندازند و آن [ اقدامات ] ، سبب فتح دژهای بنی نضیر شد .5 / 2جنگ بنی قُرَیظهدر نبرد خندق (احزاب) ، توطئه بزرگ مشرکان و یهودیان در هم شکست . در آن نبرد ، بنی قریظه ، پیمان عدم تعرّض به مسلمانان را شکسته و با مشرکان ، علیه پیامبر صلی الله علیه و آله همدستی کرده بودند . پیامبر خدا ، فردای روز فرار مشرکان ، عازم در هم شکستن دژ بنی قریظه ، آخرین لانه فساد یهودیان در کنار مدینه شد . پیامبر خدا ، نماز ظهر را خواند و فرمان بسیج داد و فرمود: «نماز عصر را در منطقه بنی قریظه به جا می آوریم» . جلوه شخصیت علی علیه السلام در این حرکت نیز چشمگیر است ، بدین سان که : 1 . پرچم بلند اسلام در دستان پرتوان علی علیه السلام بود . 2 . پیشروان سپاه را علی علیه السلام فرماندهی می کرد . 3 . بنی قریظه ، آوازه علی علیه السلام را شنیده بودند و چون وی را دیدند ، فریاد می زدند : «قاتلِ عمرو بن عبدِ وُد آمد» . ابن هشام می گوید : سبب تسلیم شدن بنی قریظه به حکمیت سعد بن مُعاذ ، این بود که علی علیه السلام فریاد کشید : «به خدا سوگند ، یا شربتی که حمزه نوشید ، می نوشم و یا دژ آنان را می گشایم!» . 4 . یهودیان ، به لحاظ پیوستگی و دوستی دیرینی که با سعد بن معاذ داشتند ، به داوری او که می پنداشتند به نفع آنان خواهد بود ، گردن نهادند و سعد بن معاذ ، حکم کرد که مردان آنها کشته شوند ، اموالشان مصادره شود و فرزندانشان اسیر گردند .

.


ص: 312

. .


ص: 313

. .


ص: 314

9830.عنه علیه السلام :الإرشاد :لَمّا انهَزَمَ الأَحزابُ ووَلَّوا عَنِ المُسلِمینَ الدُّبُرَ ، عَمِلَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله عَلی قَصدِ بَنی قُرَیظَهَ ، وأنفَذَ أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام إلَیهِم فی ثَلاثینَ مِنَ الخَزرَجِ ، فَقالَ لَهُ : اُنظُر بَنی قُرَیظَهَ هَل تَرَکوا حُصونَهُم !

فَلَمّا شارَفَ سورَهُم سَمِعَ مِنهُمُ الهجرَ (1) ، فَرَجَعَ إلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَأَخبَرَهُ ، فَقالَ : دَعهُم ، فَإِنَّ اللّهَ سَیُمَکِّنُ مِنهُم ، إنَّ الَّذی أمکَنَکَ مِن عَمرِو بنِ عَبدِ وَدٍّ لا یَخذُلُکَ ، فَقِف حَتّی یَجتَمِعَ النّاسُ إلَیکَ ، وأبشِر بِنَصرِ اللّهِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ قَد نَصَرَنی بِالرُّعبِ بَینَ یَدَیَّ مَسیرَهَ شَهرٍ .

قالَ عَلِیٌّ علیه السلام : فَاجتَمَعَ النّاسُ إلَیَّ ، وسِرتُ حَتّی دَنَوتُ مِن سورِهِم ، فَأَشرَفوا عَلَیَّ ، فَحینَ رَأَونی صاحَ صائِحٌ مِنهُم : قَد جاءَکُم قاتِلُ عَمرٍو ، وقالَ آخَرُ : قَد أقبَلَ إلَیکُم قاتِلُ عَمرٍو ، وجَعَلَ بَعضُهُم یَصیحُ بِبَعضٍ ویَقولونَ ذلِکَ ، وألقَی اللّهُ فی قُلوبِهِمُ الرُّعبَ ، وسَمِعتُ راجِزا یَرجُزُ :


قَتَلَ عَلِیٌّ عَمرا

صادَ عَلِیٌّ صَقْرا قَصَمَ عَلِیٌّ ظَهرا

أبرَمَ عَلِیٌّ أمرا هَتَکَ عَلِیٌّ سَترا


فَقُلتُ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی أظهَرَ الإِسلامَ وقَمَعَ الشِّرکَ . وکانَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قالَ لی حینَ تَوَجَّهتُ إلی بَنی قُرَیظَهَ : سِر عَلی بَرَکَهِ اللّهِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ قَد وَعَدَکَ أرضَهُم ودِیارَهُم . فَسِرتُ مُستَیقِنا لِنَصرِ اللّهِ عَزَّوجَلَّ حَتّی رَکَزتُ الرّایَهَ فی أصلِ الحِصنِ . (2) .

1- .هو الخَنا والقبیحُ من القول (النهایه : ج 5 ص 245 «هجر») .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 109 ، کشف الیقین : ص 158 ح 170 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 262 ح 19 .

ص: 315

9831.الإمامُ علیٌّ علیه السلام ( بعدَ قتلِ طلحهَ و الزُّبیرِ ) الإرشاد:چون احزاب و گروه های مشرکان پراکنده شدند و از برابر مسلمانان عقب نشینی کردند ، پیامبر خدا به قصد بنی قریظه ، دست به کار شد و امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام را با سی نفر از خزرجیان به سوی آنان فرستاد و به او فرمود : «بنگر که آیا بنی قریظه ، دژهای خود را ترک کرده اند؟» .

علی علیه السلام ، چون به نزدیک باروهایشان رسید ، از آنان دشنام شنید . لذا به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله بازگشت و ایشان را باخبر کرد . پیامبر خدا فرمود : «رهایشان کن که خداوند ، [ ما را] بر آنها چیره می کند . همان کسی که تو را بر عمرو بن عبدوُد چیره کرد ، تنهایت نمی گذارد . پس بِایست تا مردم به گِرد تو جمع شوند و تو را مژده باد به یاری الهی که خداوند ، مرا از یک ماه پیش ، با افکندن ترسی [ در دل آنان ] یاری داده است» .

علی علیه السلام می گوید : مردم به گِرد من جمع شدند و حرکت کردم تا به باروهایشان نزدیک شدم . یهودیان از بالا نگریستند و چون مرا دیدند ، یکی از آنان فریاد کشید : «قاتل عمرو به سوی شما آمد» . و دیگری گفت : «بی گمان ، قاتل عمرو به شما رو آورد» و برخی از آنها این را به فریاد به یکدیگر می گفتند و خداوند ، در دل هایشان ترس انداخت و شنیدم که رجزخوانی چنین می خواند :


علی ، عمرو را کشت


علی ، پرنده شکاری را شکار کرد . علی پشت را شکست


علی ، کار را استوار کرد . علی ، پرده را درید .


پس گفتم : سپاس ، خدای را که اسلام را چیره ساخت و شرک را در هم کوبید . آن گاه که قصد بنی قریظه کردم ، پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود : «با برکت خدا حرکت کن که خداوند ، سرزمین و خانه هایشان را به تو وعده داده است » . پس با یقین به نصرت خدای عز و جل حرکت کردم تا آن که پرچم را در میان دژ ، در زمین فرو بردم . .


ص: 316

9827.امام علی علیه السلام :السیره النبویّه لابن هشام فی ذِکرِ نُزولِ بَنی قُرَیظَهَ عَلی حُکمِ سَعدِ بنِ مُعاذٍ : إنَّ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ صاحَ وهُم مُحاصِرو بَنی قُرَیظَهَ : یا کَتیبَهَ الإِیمانِ . وتَقَدَّمَ هُوَ وَالزُّبَیرُ بنُ العَوّامِ وقالَ : وَاللّهِ لَأَذوقَنَّ ما ذاقَ حَمزَهُ أو لَأَفتَحَنَّ حِصنَهُم ؛ فَقالوا : یا مُحَمَّدُ ، نَنزِلُ عَلی حُکمِ سَعدِ بنِ مُعاذٍ . (1) .

1- .السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 251 ، البدایه والنهایه : ج 4 ص 122 .

ص: 317

9828.امام علی علیه السلام :السیره النبویّه ، ابن هشام در ذکر گردن نهادن بنی قریظه به حکم سعد بن معاذ : علی بن ابی طالب علیه السلام ، در حالی که [ با گروهش ] بنی قریظه را محاصره کرده بود ، فریاد برآورد : «ای لشکریان ایمان!» و با زبیر بن عوّام ، پیش آمد و فرمود : «به خدا سوگند ، یا آنچه را حمزه نوشید ، می نوشم و یا دژ آنان را می گشایم !» .

و [در این حال ، یهودیان] گفتند : ای محمّد ! ما به حکم سعد بن معاذ ، گردن می نهیم . (1) .

1- .شایان ذکر است که آنان به امید عفو سعد بن معاذ ، به حکم کردنش گردن نهادند ، چون پیش از اسلام با او سابقه دوستی داشتند ؛ ولی سعد به کشتن مردان و اسارت زنان و به غنیمت گرفتن دارایی هایشان حکم کرد .

ص: 318

الفصل السادس : الضربه المصیریّه فی غزوه الخندقعند ما نزح بنو النضیر عن أطراف المدینه ، توجّه قسم منهم إلی خیبر ، وقسم إلی الشام ، وطفق رؤساؤهم یحرّضون المشرکین ویشجّعونهم علی التحالف مع الیهود ، وتهیئه جیش من جمیع القبائل لمهاجمه المدینه بمؤازره الیهود . (1) وهکذا کان ؛ فقد تهیّأ جیش ضخم قوامه عشره آلاف ، ضمّ کافّه المعارضین للحکومه الإسلامیّه الجدیده التی أسّسها النبیّ صلی الله علیه و آله فی المدینه وبدأ زحفه نحو المدینه (2) ، ومن هنا عُرفت هذه الغزوه بغزوه الأحزاب. وقد شاور النبیّ صلی الله علیه و آله أصحابه حول کیفیّه مواجهه العدوّ ، فاقترح سلمان حفر خندق فی مدخل المدینه ؛ لتعویق العدوّ . وتحقّق ما أراد ، وأمر صلی الله علیه و آله أصحابه بحفر الخندق ، واشترک هو معهم فی الحفر (3) ، فتعوّق جیش العدوّ ، الذی کان یهمّ بمهاجمه المدینه بکلّ غرور وخُیَلاء ، خلف الخندق ، وظلّ علی هذه الحال شهرا تقریبا (4) ، حتی وقع فی مأزِق بسبب صعوبه الإمداد . وفی ذات یوم عبر عمرو بن عبد ودّ الخندق ومعه عدد من فرسان العدوّ وشجعانه المشهورین (5) ، وصاروا أمام المسلمین ، وطلبوا أن یبرز إلیهم أقرانهم ، فلم یجِبهم أحد ، وکرّروا نداءهم غیر مرّهٍ ، وکان لعمرو صیته المخیف ، ففزع منه الجمیع ، وحُبست الأنفاس فی الصدور ، ولم تلقَ نداءاته المغروره جوابا ، فأمر رسول اللّه صلی الله علیه و آله أن یقوم إلیه أحد ویقتلع شرّه ، فلم یقُم إلّا أمیر المؤمنین علیّ علیه السلام (6) . ولمّا تقابلا قال صلی الله علیه و آله عبارته الخالده : «بَرَزَ الإِیمانُ کُلُّهُ إلَی الشِّرکِ کُلِّهِ» . (7) وبعد قتال شدید عاجله الإمام بهجمه سریعه ، فقضی علیه ، وبلغت صیحه «اللّه أکبر» عنان السماء ، فلاذ أصحابه بالفرار (8) . وتبدّد جیش الأحزاب علی ما کان علیه من شوکه واُبّهه خیالیّه . ویمکننا أن نفهرس دور الإمام العظیم فی هذه الحرب علی النحو الآتی : 1 . لمّا عبر عمرو بن عبد ودّ وأصحابه من موضع ضیّق من الخندق ، استقرّ الإمام علیه السلام هناک مع جماعه ، فلم یتیسّر للمشرکین العبور بعدئذٍ . (9) 2 . کان قتل عمرو بن عبد ودّ مهمّاً حاسما مصیریّا إلی درجه أنّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله قال : «لَمُبارَزَهُ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ لِعَمرِو بنِ عَبدِ وَدٍّ یَومَ الخَندَقِ أفضَلُ مِن أعمالِ اُمَّتی إلی یَومِ القِیامَهِ» . (10) وفی روایه : «لَضَربَهُ عَلِیٍّ لِعَمرٍو یَومَ الخَندَقِ تَعدِلُ عِبادَهَ الثَّقَلَینِ» . (11) وحینما تجدّل صندید العرب صریعا بصق فی وجه الإمام آیِسا بائسا ، فوقف صلوات اللّه علیه ، وتمهّل ولم یبادر إلی حزّ رأسه لئلّا یکون فی عمله ذرّه من غضب . 3 . وبعد أن جدّله وصرعه ، وولّی أصحابه مدبرین تبعهم (12) ، وقتل منهم نوفل بن عبد اللّه . (13) 4 . لمّا ضرب الإمام علیه السلام رجل عمرو وقضی علیه ، ألقی تراب الذلّ والخوف والرعب علی وجوه المشرکین ، وأقعدهم حیاری مهزومین منهارین . (14) 5 . قتل الإمام علیه السلام عمرا ، بید أنّه ترفّع عن سلب درعه الثمین إذ «کان یضرب بسیفه من أجل الحقّ» لا غیره ... ولم یخفَ کلّ هذا الترفّع والجلال والشمم عن الأنظار ، حتی إنّ اُخت عمرو نفسها أثنت علیه . (15)

.

1- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 565 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 225 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 568 ، المغازی : ج 2 ص 441 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 283 .
2- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 570 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 230 ، المغازی : ج 2 ص 444 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 284 و 287 .
3- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 566 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 226 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 568 ، المغازی : ج 2 ص 445 و 454 .
4- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 572 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص233، الکامل فی التاریخ : ج1 ص569 ؛ الإرشاد : ج1 ص96.
5- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 574 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 235 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 570 ، المغازی : ج 2 ص 470 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 290 ؛ تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 50 .
6- .السنن الکبری : ج 9 ص 223 ح 18350 ، المغازی : ج 2 ص 470 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 235 و 236 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 100 .
7- .شرح نهج البلاغه : ج 19 ص 61 ؛ کنز الفوائد : ج 1 ص 297 ، الطرائف : ص 35 ، إرشاد القلوب : ص 244 ، عوالی اللآلی : ج 4 ص 88 ح 113 وفیه «الکفر» بدل «الشرک» .
8- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 574 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 570 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 236 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 290 .
9- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 574 ، السیره النبویّه لابن هشام : ج 3 ص 235 ، الکامل فی التاریخ : ج 1 ص 570 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 2 ص 290 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 98 .
10- .المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 34 ح 4327 ، تاریخ بغداد : ج 13 ص 19 ح 6978 ، شواهد التنزیل : ج 2 ص 14 ح 636 ، المناقب للخوارزمی : ص 107 ح 112 ، الفردوس : ج 3 ص 455 ح 5406 ؛ إرشاد القلوب : ص 245 .
11- .عوالی اللآلی : ج 4 ص 86 ح 102 وراجع الطرائف : ص 519 والمستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 34 ح 4328 .
12- .الإرشاد : ج 1 ص 102 .
13- .تاریخ الطبری : ج 2 ص 574 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 105 ، تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 50 .
14- .کنز الفوائد : ج 1 ص 298 .
15- .الإرشاد : ج 1 ص 107 ؛ المستدرک علی الصحیحین : ج 3 ص 36 ح 4330 .

ص: 3